جدول جو
جدول جو

معنی واژگون شدن - جستجوی لغت در جدول جو

واژگون شدن
وارونه شدن
کنایه از از دست دادن قدرت و حکومت، سقوط کردن مثلاً سلسلۀ زندیه توسط آغامحمدخان قاجار واژگون شد
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
واژگون شدن
(ءِ مَ دَ)
سرنگون شدن. وارونه شدن. واژگونه شدن. باشگونه شدن. مقلوب گشتن. معکوس گشتن. وارون شدن. وارونه شدن. برگشتن
لغت نامه دهخدا
واژگون شدن
سرنگون شدن وارون شدن برگشتن
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
واژگون شدن
انقلابٌ
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به عربی
واژگون شدن
Capsize
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
واژگون شدن
chavirer
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
واژگون شدن
перевернуться
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به روسی
واژگون شدن
พลิกคว่ำ
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
واژگون شدن
virar
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژگون شدن
volcarse
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
واژگون شدن
wywrócić się
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
واژگون شدن
الٹنا
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به اردو
واژگون شدن
להתהפך
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به عبری
واژگون شدن
terbalik
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واژگون شدن
перекинутися
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
واژگون شدن
転覆する
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
واژگون شدن
翻覆
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به چینی
واژگون شدن
전복되다
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
واژگون شدن
devrilmek
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
واژگون شدن
উল্টানো
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
واژگون شدن
पलटना
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به هندی
واژگون شدن
capovolgersi
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
واژگون شدن
kentern
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
واژگون شدن
omslaan
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
واژگون شدن
kumeza
تصویری از واژگون شدن
تصویر واژگون شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ءِ شُ دَ)
برگرداندن. قلب کردن. وارونه کردن. سرنگون کردن. واژگونه کردن. باشگونه کردن
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ کَ / کِ دَ)
سپید و سیاه شدن. گرگ و میش شدن:
روز و شب خویش را کنم بدو قسمت
هر دو بیک جای راست دارم چون تار
نرمک نرمک همی کشم همه شب می
روز بصد رنج و درد دارم دستار
راست چو شب گاوگون شود بگریزم
گویم تا درنگه کنند به مسمار.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 200)
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ کَ دَ)
واژگون شدن. سرنگون شدن. وارونه شدن. باژگونه شدن. رجوع به واژگون شدن شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ مَ دَ)
برگشتن. واژگون شدن، دگرگون شدن. تغییر کردن:
بندۀ ترکان شدند بار دگر
نجم خراسان چو نخل وارون شد.
ناصرخسرو.
ز خشم تو وارون شود خصم والا
ز عفو تو والا شود بخت وارون.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تاریک و روشن شدن سفید و سیاه گشتن گرگ و میش شدن: راست چو شب گاوگون شود بگریزم گویم تا در نگه گنند بمسمار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگون کردن
تصویر واژگون کردن
سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگونه شدن
تصویر واژگونه شدن
واژگون شدن
فرهنگ لغت هوشیار