سپید و سیاه شدن. گرگ و میش شدن: روز و شب خویش را کنم بدو قسمت هر دو بیک جای راست دارم چون تار نرمک نرمک همی کشم همه شب می روز بصد رنج و درد دارم دستار راست چو شب گاوگون شود بگریزم گویم تا درنگه کنند به مسمار. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 200)
سپید و سیاه شدن. گرگ و میش شدن: روز و شب خویش را کنم بدو قسمت هر دو بیک جای راست دارم چون تار نرمک نرمک همی کشم همه شب می روز بصد رنج و درد دارم دستار راست چو شب گاوگون شود بگریزم گویم تا درنگه کنند به مسمار. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 200)
برگشتن. واژگون شدن، دگرگون شدن. تغییر کردن: بندۀ ترکان شدند بار دگر نجم خراسان چو نخل وارون شد. ناصرخسرو. ز خشم تو وارون شود خصم والا ز عفو تو والا شود بخت وارون. سوزنی
برگشتن. واژگون شدن، دگرگون شدن. تغییر کردن: بندۀ ترکان شدند بار دگر نجم خراسان چو نخل وارون شد. ناصرخسرو. ز خشم تو وارون شود خصم والا ز عفو تو والا شود بخت وارون. سوزنی